سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به یکى از کسانى که بدو سخنى گفته بود و از مقدار وى بزرگتر مى‏نمود فرمود : ] پر نیاورده پریدى و در خردسالى بانگ در کشیدى . [ و شکیر ، نخست پرهاست که بر پرنده روید ، پیش از آنکه نیرومند و استوار شود ، و سقب شتر خردسال است و شتر بانگ بر نیاورد مگر آنگاه که فحل گردد . ] [نهج البلاغه]
 
یادداشت ثابت - پنج شنبه 93 اردیبهشت 26 , ساعت 8:23 عصر

زندگی چیز دیگری شده است،تا بنامت رسیده ایم حسین!   عشق سوغاتِ کربلاست اگرمزه اش را چشیده ایم حسین!

هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروری دادند   ما که هر وقت گفته ایم خدا، از خدایت شنیده ایم: حسین!

از خدایت شنیده ایم که گفت: نقش ها ما کشیده ایم اما   اَحسنُ الخالِقین از آن روییم که تو را آفریده ایم حسین!

زینت شانه های پیغمبر! تا شنیدیم ساعت آخر:   دل چگونه بریدی از اکبر، دل از عالم بریده ایم حسین!

این عَلَم ها و این علامت ها این چنین بی دلیل خم نشدند   همه ی ما شریک غم های خواهری قد خمیده ایم حسین!

تن بی دست مانده ی سقا دیده ای، وای از دلت آقا!   در عوض ما کنار هر آبی عکس دستی کشیده ایم حسین!

بین شرم نگاه عباس و آن دل نازک شما چه گذشت؟   از حرم تا حرم نفهمیدیم ما که هر چه دویده ایم حسین!

روضه های مدینه می خوانیم اول کربلا و می دانیم   از دعاهای مادرت بوده که به این جا رسیده ایم حسین!

شاعری با نگاه پاییزی به دو چشم بهاری ام خندید   چه بگویم که اشک ما از چیست؟ چه بگویم چه دیده ایم حسین!

 


یادداشت ثابت - یکشنبه 93 اردیبهشت 15 , ساعت 2:45 عصر

ز زشتی ها جدا می بودم ای کاش

وجودم را نمــــی آلودم ای کاش

 

تنی را کز گنــه فرسوده بــودم

به راه دوست می فرسودم ای کاش

 

خـــــداوندا ! تو آگاهی زحالم

که از شرمندگی این سان بنالم

 

سرخوان تو یک عمری نشستم

نمک خوردم نمکدان را شکستم

 

به دست خود سیه پرونده دارم

سر خجلت به زیر افکنده دارم


یادداشت ثابت - یکشنبه 92 فروردین 26 , ساعت 10:39 صبح

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم


نه تو آنی که گــــــــدا را ننوازی به نگاهی

 

 

در اگر باز نگـــــردد ، نروم باز به جـــــــایی


پشـــت دیوار نشینم ، چو گدا بر سر راهی 


کس بغیر از تو نخواهم چه بخواهی، چه نخواهی


باز کن در ، که جز این خـــانه مرا نیست پناهی


یادداشت ثابت - یکشنبه 92 فروردین 26 , ساعت 10:32 صبح

خبری می رسد از راه خبر نزدیک است    آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است 

طبق آیات و روایات رسیده ای قوم        جمعه آمدن او به نظر نزدیک است 

عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی   باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است 

قطره چون رود شود راه به جایی ببرد   به دعای فرج جمع اثر نزدیک است 

با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم  بار بر بند برادر که سفر نزدیک است 

راه دور دل ما تا به در خیـــم? او       از در خانه زهـــــرا چقدر نزدیک است 

آه گفتــــم که در خانه و یادم آمد     غربـــت مادر و اندوه پدر نزدیک است

گر چه از آتش در سوخته جانم اما   بیشتر روض? کوچه به جگر نزدیک است 

باز کابوس سراغ پسری آمده است   باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است 

مادرت را ببر از رهـــــگذر نامردان     کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است 

تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد   هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است 

دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد    پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است 

داغ مادر به جـــگر می رسد اما انگار      اثر داغ برادر به کمـــر نزدیک است

محسن عرب خالقی


یادداشت ثابت - یکشنبه 92 فروردین 26 , ساعت 10:26 صبح

اللهم صلّ و سلّم و زِد و بارِک علی السّیدة الجلیلة الشّهیده  ذات الاحزان الطویله فی المدت القلیله،  المخفیّة قبرها … الممنوعة ارثها... المجهولة قدرها … المکسورة ضلعها... المقتولة ولدها … المغضوبة حقّها … المضروبة وجهها... المجروحة عینها … المظلومة بعلها...


یادداشت ثابت - یکشنبه 92 فروردین 26 , ساعت 10:20 صبح

ای آخرین سلاله ی زهــــرا بیا بیا    چشم انتظــار روی تو مانده دو چشم ما
در روزگار تلخ و حــــس بی کسی    بعد از خدا امیـــــد دلم هست بر شما
من با خیـــال آنکه تو از راه می رسی    با تو روانه می شوم آن سوی نا کجا
یک عمر انتظار تو را صبــــر کرده ام    با سختی و خوشی تمـــامی لحظه ها
فصل خزان و سردی غیبت کشنده است   فکری به حال این دل ما کن در این هوا
بی تو نگاه آینـــه ی دل ما کدر شده     بهتر همان که خرد شود زیر دست و پا
حالا به فرض اینکه نصیبم نمی شوی    سر می کنم به یاد تو بی چون و چرا

محمد حسن بیات لو


یادداشت ثابت - یکشنبه 92 فروردین 26 , ساعت 10:16 صبح

آیا اجازه می دهی گویم تو را مادر   من بی بها هستم تو هستی پر بها مادر 

از مادری تو علی باور شدیم آری   پرورده ای ما را غلام مرتضی مادر 

جان شلمچه سیرتان، آن سرخ پهلویان  قبل از اجل بالین این خسته بیا مادر 

روز قیامت که کسی پشت و پناهم نیست  راهی به جنت واکنم با ذکر یا مادر 

ما را اگر قابل بدانی یک سئوالی هست  یک سنگ قبر حتی نداری تو چرا مادر

 دیر آمدیم و روضه خوانهایت به ما گفتند   خوردی کتک از دست اولاد زنا، مادر 

پای زمین افتادن تو در بر حیــــــــدر    کوچک بود حتی غــــم کرب وبلا مادر 

خواهیم زحق تا در رکاب حضرت مهدی  گیریم تقاص زخم بازوی تو را مادر

جواد حیدری


<      1   2   3   4   5   >>   >