منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم دلم گرفت، از این روزهای خاموشم
فراغتی که فـــراق تو را زپی دارد هزار مرتبــــه سنگینتر است بر دوشم
بهــــار می رسد از راه آن زمانی که رسد ز کعبــه انالمهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم کرد میان روضـــه ولی با تو زود می جوشم
بدون روضه ببین دست های سینه زنم گرفته زانوی غــــم را میان آغوشم
هزار شکر که تا چنـــد سال عیدم را برای مادرت از ابتــــــدا سیه پوشم
بقیع، گریه کن روضــــه های مادر توست کنار تربت زهـــرا مکن فراموشم
آهت اگر دامان آدم را بگیرد آتش تمــــــام اهل عالم را بگیرد
آن روز غیر از دستهایت نیست دستی که باز هم از لطف دســـتم را بگیرد
بین غم و شادی اگر که غم، غم توست؛ قلبم همیشه جانب غم را بگیرد
جز اشک بین چنته ام چیزی ندارم ای کاش چشمان تو این کم را بگیرد
باید تقاصی را بگیری تا خدا هم اینگونه از قلب تو ماتم را بگیرد
وقتی به یاد مادرت از دیده آید این آب، حکم آب زمزم را بگیرد
این چشم هایم آمده در فاطمیه خرجی ایّام محــــــرّم را بگیرد
زهرا، برای زخم پهلو زخم بازو باید که از دست تو مرهم را بگیرد
***
این روزها زینب دعا دارد خدا کاش از مادرم این قامت خم را بگیرد
باز محرم رسید، ماه عزای حسین / سینه ی ما میشود کرببلای حسین
کاش خدا قسمتم رزق حلالی کند / تا که توانم کنم خرج عزای حسین
کاش که تَرکم شود غفلت و جرم گناه / تا که بگیرم صفا من زصفای حسین
هرکه عزادار اوست شیعه و غمخوار اوست / ناله او میدهد سوز صدای حسین
مادر او فاطــــمه خوب دعا میکند / هرکه بریزد زچشم اشک برای حسین
اشک عطای خداست هدیه به خیر النّساست / نیست کسی لایقش غیر گدای حسین
ماه محــــرم کند جامعه را زیر و رو / جمله جوانان شوند مســــــت ولای حسین
بهتر از این گریه ها نیست سلاحی بدست / تا که بماند به پا دین خدای حسین
من نمی گویم کبوتر باش یا پروانه باش؛
گر به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش
ای در میان جانها، از ما کنار تا کی مستان شراب نوشند ما در خمار تا کی؟؟
ما کشتگان عشقیم بر خاک ره فتاده ما را چنین گذاری در رهگذار تا کی؟؟
تو چشمه حیاتی سیراب از تو عالم ما تشنه در بیابان در انتظار تا کی؟؟
ساقی بیار جامی بر خاک ما فرو ریز در مجلسی چنین خوش گرد و غبار تا کی؟؟
در خلوت دل تست یاری و یار غاری تو می روی ز هر در غافل ز یار تاکی؟؟
نقش خیال بگذار دست نگار ما گیر نقّاش را نظر کن نقش نگار تا کی؟؟
رندان نعمت الله سرمست در سماعند تو هم بکوب پایی دستی بر آر، تا کی؟؟
شاه نعمت الله ولی
تا حسین هست چه حاجت به عطای دگران
تا حسین هست مگو مدح و ثنای دگران
تا حسین هست به دل راه مده عشق کسی
چون که دل جای حسین هست نه جای دگران